شعر در مورد قضاوت,شعر در مورد قضاوت اشتباه,شعر در مورد قضاوت نادرست,شعر در مورد قضاوت عجولانه,شعر در مورد قضاوت زود,شعر در مورد قضاوت بیجا,شعر در مورد قضاوت کردن,شعر در مورد قضاوت نابجا,شعر در مورد قضاوت نکردن,شعری در مورد قضاوت عجولانه,شعر درباره قضاوت نادرست,شعر در مورد قضاوت غلط,شعر درباره قضاوت عجولانه,شعر در مورد قضاوت زود هنگام,شعری در مورد قضاوت زود,شعر در مورد زود قضاوت کردن,شعر درباره قضاوت زود هنگام,شعر درباره زود قضاوت نکردن,شعر در مورد زود قضاوت نکردن,شعری در مورد زود قضاوت نکردن,شعر درباره قضاوت زود,شعری درباره قضاوت زود هنگام,شعری درمورد قضاوت بیجا,شعر در باره قضاوت بیجا,شعری در مورد زود قضاوت کردن,شعر درباره قضاوت نابجا,شعر درباره قضاوت نکردن,شعری درباره قضاوت نکردن,شعر قضاوت,شعر قضاوت بیجا,شعر قضاوت اشتباه,شعر قضاوت عجولانه,شعر قضاوت نادرست,شعر قضاوت نکن,شعر قضاوت مولانا,شعر قضاوت سعدی,شعر قضاوت نکردن,شعر قضاوت خدا,شعری درمورد قضاوت بیجا,شعر در مورد قضاوت بیجا,شعر درباره قضاوت بیجا,شعر برای قضاوت بیجا,شعر درباره قضاوت اشتباه,شعر درمورد قضاوت اشتباه,شعر درباره قضاوت عجولانه,شعر در مورد قضاوت عجولانه,شعر درباره ی قضاوت عجولانه,شعر درباره قضاوت نادرست,شعر در مورد قضاوت نادرست,شعر قضاوت نکنیم,شعر قضاوت نکنید,شعر زود قضاوت نکنیم,شعر زود قضاوت نکن,شعر زود قضاوت نکنید,شعر قضاوت نکردن,شعر در وصف قضاوت,شعری در وصف قضاوت
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قضاوت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
یک نفر باید باشد که
بدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی
تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت می گندد را به زبان بیاوری
از آن حرف هایی که شب ها موقع خواب به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند
و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند
حرف هایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی!
یک نفر که وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم، اصلا یک نفر باشد که هیچ چیز نداند
یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد…
گاهی دلم می خواهد بدانی حال من چگونه است اما بدان که من همیشه حال تو را می دانم
. اغلب دلم برایت تنگ می شود.
هر لحظه یک بار تنفست می کنم.
جای تعجب نیست یک دیوانه دارد با تو حرف می زند.
خودت قضاوت کن که اول دیوانه نبود و حالا خوشحال است که تو دیوانه اش کردی.
ای وحی محض٬ الهام تمام٬ ای خود حقیقت٬ ای سوال همه جواب ها و ای جواب همه سوال ها٬
زمستان است و ماه ِ به بار نشستن شکوفه های کال درخت نیاز.
گاه یادِ همان چند ستارهی دور که میافتم
دور از چشمِ تاریکی
میآیم نزدیکِ شما
کمی دلم آرام بگیرد
خیالم آسوده شود
جای بعضی زخمها را فراموش کنم
اما هنوز نگفته: ها!
باد میآید.
با این حال تو خودت قضاوت کن
من هنوز هم
بدترین آدمها را دوست میدارم.
در کنار تواَم! دوست من
احساسم را با تو در میان میگذارم
اندیشههایم را با تو قسمت میکنم
راهی مشترک پیشِ پایت میگذارم
اما ازآنِ تو نیستم
با مسئولیت خود زندگی میکنم
مرا به ماندن مجبور نکن! دوست من
احساسم را به کفهی قضاوت نگذار
نه اندیشهیی برایم معین کن
و نه راهی برای درنوشتن
به تصاحبم نکوشُ
تعهداتم را نادیده مگیر
اگر از آزادی محرومم کنی
دوست من
تو را از بودنم محروم خواهم کرد
به راستی چه میماند از آدمی جز چراغی روشن به راه آیندگان؟
پس بدانید که راستی بر دروغ ، نیکی بر بدی ، پاکی بر پلیدی ،
بخشایش بر انتقام ، آشتی بر جنگ ، خرد بر جنون چیره خواهد شد
و آیندگان بر ما قضاوت خواهند کرد
و شما نیز چون من روزی تن اندر این خاک خسته خواهید کشید